محمود فتوحی اردکانی، درست 93سال و 5ماه پیش در کوچهپسکوچههای اردکان به دنیا آمده است. چشمپزشک یزدی از 10سال مانده به انقلاب در ساختمان آجری نبش فلکه «دروازه قوچان» مریض میبیند؛ بغل نردبانتراشیها، پرندهفروشها و کاروانسراهای ازیادرفته و در محدودهای که هیچ تابلو پزشکی بهجز او دیده نمیشود.
او میگوید: «در کوهسنگی و گلستان هم مِلک خریدم برای مطب، اما صبح که خودرو را روشن میکنم، من را همینجا میآورد، دم دروازه قوچان. آن سالها هم کلی مریض گرگانی داشتم که صبح خودروشان همین دم فلکه پیادهشان میکرد و صف میکشیدند درِ مطب. دلم نمیآمد آنها هم مطب را گم کنند و همینجا ماندم. اینجوری شد که صبحبهصبح سلامعلیکی هم با امامرضا(ع) میکنم.»
او در این سنوسال تا شب 30بیمار میبیند و تا همین 5سال پیش هم در بیمارستان جوادالائمه(ع) جراحی انجام میداده است. اما خودش میگوید که لرزش دستان و نگرانی از احتمال خطا، باعث شده است دیگر این کار را ادامه ندهد.
دکتر فتوحی از اولینهای پزشکی دانشگاه تهران است؛ از اواسط دهه20. از قضا رتبه خوبی هم گرفته است تا خیلی زود بورسیه ارتش را بگیرد و سال36 بشود رئیس بخش چشم و گوش و حلق و بینی بهداری ارتش گرگان. او درباره آن روزها میگوید: «پزشکی شدم که با هزینه ارتش درس میخواندم و باید 24سال خدمت میکردم. آن زمان بهداری ارتش در شمال کشور پزشک لازم داشت و میخواستند کاری کنند که مراجعات و اعزام بیماران از شهرستان به تهران کم بشود و همین شد که من را به گرگان فرستادند.»
درهرصورت گرگانیها از همان ایام او را میشناسند؛ زمانی که دکتر دربارهاش اینطور تعریف میکند: «آن سالها تراخم بیداد میکرد. بیشتر مریضها با زخم قرنیه میآمدند مطب. امکاناتی هم نبود. این بود که خانهای را اجاره کردم و شد یک بیمارستان کوچک.» او 10سالِ درخشانِ طبابت را برای مردم شهرهای شمال کشور از بهشهر و گرگان گرفته تا شاهرود پشتسر میگذارد.
با انحلال لشکر گرگان، گذر دکتر فتوحی به بیمارستان لشکر مشهد میافتد؛ سال1346 و درحالیکه به سِمت سرهنگی نایل شده بود. آن زمان چند ساعتی در روز میشود رئیس بخش چشم و گوش و حلق و بینی بیمارستان و چند ساعتی هم صاحب همین مطب آجری نبش فلکه. میگوید: «به مشهد که آمدم، اینجا هم نوساز بود. دهدوازدهتایی هم اتاق داشت که همهاش را اجاره کردم برای یک بیمارستان کوچک گوش و حلق و بینی. در اتاقهای عقب، با کمک یک پرستار و یک منشی، لوزه و آبمروارید و تراخم عمل میکردیم! البته ما تنها نبودیم، دکتر حداد و دکتر فقیهی هم در خیابون سعدی و ارگ چنین بیمارستانهای کوچکی داشتند.» گرچه مدتها بعد با تشکیل نظام پزشکی در کشور به آنها ایراد میگیرند و این کلینیکهای سرپایی تعطیل میشود.
اما دکتر فتوحی در همان دهه40 تصمیم میگیرد یکی از هتلهای مدرن و معروف مشهد را بخرد و آن را به بیمارستان چشمپزشکی تبدیل کند؛ ماجرایی که حدود 20سال بعد، او را سوژه اصلی یک آدمربایی قرار میدهد و اتفاقهای ناگواری برایش رقم میزند.
دکتر دست میگذارد روی «ایرانهتل» که در خیابان خسروینو قرار گرفته بود؛ از بهترین هتلهای آن زمانِ مشهد که اتاقهایش همیشه یا دست گردشگرها بود یا چهرههای سیاسی آن زمان و از طرفی بههمت گروهی فرانسوی اداره میشود.
اما هتل بیشتر از دوسه سال در اختیارش باقی نمیماند و از آنجا که هزینه تبدیل هتل به بیمارستان بسیار گران تمام میشود، ایرانهتل را به یکی از تاجران سرشناس مشهدی بهنام حاج حسن اسدزاده، معروف به «حاجیلته» میفروشد، آن هم به قیمت 12 یا 14میلیون تومان تا دکتر بهعنوان فردی ثروتمند مطرح شود و 20سال بعد از این معامله، پزشک بازنشسته ارتش را در مسیر مطب به خانهاش بربایند.
ولی مشکل اینجاست آدمرباها که ادعای عیاری میکردند، یعنی مدعی بودند میخواهند پولهای دکتر را برای فقرا بدزدند، خبر نداشتند در معامله حاجیلته و دکتر پولی جابهجا نشده و دکتر بهجای هتل، ۳۳هزار متر زمین حوالی گُلخطمی گرفته؛ زمینهایی که اکنون مدیریت قطارشهری مشهد در آن ساخته شده است. درهرصورت، دکتر فتوحی 93روز اسیر دست آدمرباها در باغی متروکه در خارج از شهر مشهد ماند و آنها در ازای آزادی و زندهماندن دکتر، 1000سکه طلا طلب کردند. دراینبین، همسر دکتر توانست 700سکه جور کند تا دکتر آزاد شود و نیروهای پلیس هم چند روز بعد از آزادی دکتر فتوحی، آدمرباها را دستگیر کردند. آنها 100سکه را در همان چند روز اول خرج کرده بودند و نیروهای پلیس هم از دکتر 100سکه تشویقی برای نیروهای خود طلب میکنند و دکتر میماند و قرض ۲۰۰سکه، بهاضافه نقاهتِ ۱۷کیلویی که در دوران اسارت کم کرده بود!
اتفاقهای تلخ و شیرین زیادی در دوران 93سال زندگی چشمپزشک قدیمی مشهد افتاده است که شاید ماجرای آدمربایی سختترینش باشد. دکتر روزهای اسارت در اتاق تاریک و نمور کوچک را بهخوبی در خاطر دارد؛ زمانی که بهگفته خودش اگر توکلش به خدا کم میبود، در آن شرایط سخت باید خودکشی میکرد. اما آن روزها و روزهای دیگر هم گذشت و او انگار هنوز خودش را مدیون گوشه دنج فلکه دروازه قوچان میداند که هرروز میآید و نسخه مینویسد و به مداوای مردم میپردازد. ضمن اینکه هنوز شمالیها هم او را رها نکردهاند؛ هم خودشان، هم بچهها و نوههایشان. دکتر این را بهخوبی در خاطر دارد که گرگانیها معتقد بودند، چشم پادشاه بدن است و باید آن را جدی گرفت. درواقع شاید درباره بقیه بیماریها بشود اغماض کرد، ولی چشم نه. البته اعتقاد دکتر هم همین است که از طریق چشم میتوان به بیماریهای بدن پی برد.
دکتر فتوحی میگوید: «54سال است از گرگان به مشهد آمدهام، ولی شمالیها هنوز هم که برای زیارت به مشهد میآیند، اگر بیماری چشمی داشته باشند، پیش من حاضر میشوند. آنها به من میگویند که آبمروارید آوردیم و فقط میخواهیم شما درمانمان کنید.»